خانه بهداشت دشت پیرغیب

جشن ها و اعیاد شهر من داراب

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ق.ظ

دارابگرد نام یکی از پنج شهرستان ایالت پارس در ایران قدیم بوده است. به آن دارابگرد و دارابجرد نیز گفته می‌شده است. در عهدنامه صلح میان حسن بن علی و معاویه تنها خراج این شهر به امام حسن واگذار شده است. این مساله نشان از اهمیت این شهر در آن روزگار دارد. با مراجعه به کتاب دست نوشته شهر من داراب به قلم حسین آزما مطالب زیادی در مورد یکی از قدیمیترین شهرهای کشور باستانی ایران می توان بدست آورد. درفاصله ۶کیلومتری شهرفعلی داراب آثارشهرتاریخی دارابگردنخستین پایتخت سلسله ساسانیان ویکی ازقدیمی‌ترین شهرهای ایران باستان قراردارد. این شهرکه قدمت آن به عصر هخامنشیان می رسد درمیان دشت وسیع و حاصلخیز هشیوار به دلیل شرایط امنیتی آن زمان واهمیت شهر به صورت مدور بنا گردیده است وازاین جهت در ردیف اولین شهرهای مدور داخل فلات ایران محسوب می گردد. پیرامون شهردیوار مخروطی عظیمی از گل رس و سنگ و ملاط آهک ساخته شده که ارتفاع آن به بیش از۱۰متر می رسد این دیوار درطول زمان دچار فرسایش شده وارتفاع آن اکنون به حدود ۷ متر می رسد وجود ماده چسبنده ای درمیان ملاط و گل به کار رفته در دیوار سبب شده با گذشت بیش از ۲۶۰۰ سال این دیوار با تخریب کم پابرجا واستوار باقی بماند. پشت دیوار خندق بزرگی برای حفاظت بیشتر از شهر ایجاد نموده بودند که دسترسی به شهر را در مواقع خطر بسیار مشکل می‌کرده‌است. عمق این خندق بیش از ۱۰ متر و عرض آنحدود۵۰ متر بوده‌است که این قسمت نیز دچار فرسایش شده‌است این خندق پیوسته مملو ازآب بوده و به گفته مورخین متقدم درآن گیاهانی بوده که به دورپای افرادی که واردخندق می شده‌اند می پیچیده ومانع از شنا کردن آنها می شده است آب موردنیاز خندق از رودخانه‌های اطراف از جمله رود بال تامین می‌شده است. ( خانه ها و بنا های این شهر با خاک یکسان شده است . و کشاورزان در طول دو قرن اخیر در داخل آن کشاورزی می کردند و تمام بناهای آن را ویران کردند . از دیوار دور شهر نیز فقط یک توده کوچک خاکی باقی مانده است. نزدیک این شهر یک قبرستان و یک امام زاده نیز هست . 

 

دروازه های شهر دارابگرد

شهر دارابگرد دارای دو دروازه اصلی و دو دروازه فرعی بوده است که این چهار دروازه دقیقا در چهار جهت اصلی قرار داشته اند. دو دروازه اصلی که مهم تر بوده در جهات غربی و شرقی و دو دروازه دیگر در شمال و جنوب شرق قرار داشته اند.

دروازه شرقی به نام دروازه خورشید در سمت راهی که به آتشکده مشهور به آذرخش می رفته قرار داشته و دروازه غربی از نظر تماس و ارتباط با خارج مهم تر بوده است و در جهت راهی که به مناطق مرکزی فارس می رفته قرار داشته است.

ظاهرا از دروازه شمالی و جنوبی بیشتر برای ورود آب شرب و خروج آب زاِِئد استفاده می شده است ، آثار جوی های آب در جهت دروازه های شمالی و جنوبی مؤید این نظریه می باشند. مورخین ئ جغرافی دانان قدیم از جمله مقدسی ، ابن حوقل ، و استخری به وجود چهار دروازه در شهر دارابگرد اشاره نموده اند اما نام این چهار دروازه را ذکر نکرده اند ، در مقابل دروازه های شهر دارابگرد پل های متحرکی قرار داشته اند که به هنگام حمله دشمن و همچنین در شب ها برچیده میشده اند.

اثار پایه های پل در مقابل دروازه ها خصوصا دروازه غربی دیده میشود. در درون شهر دو قله کم ارتفاع قرار دارد که همانند گنبد های بزرگی در میان شهر خودنمایی میکنند ،در بالای قله بزرگتر که مشهور به قله شاه نشین است آثار قلعه ساختمان بزرگی وجود دارد، به نظر میرسد در این مکان ارگ یا قصری وجود داشته است که محل سکونت حاکم یا در زمان ارگبذ دارابگرد بوده است.

آثار چهار دیواره و حصار به فاصله های مختلف در اطراف این قله دیده میشود ، در حصار اول دوازده مقر نگهبانی و در حصار دوم هشت مقر یا سنگر نگهبانی و در حصار سوم پنج سنگر نگهبانی وجود داشته است.و دیوار آخر که اطراف قصر یا ارگ بالای قله را محصور میکرده است ،این حصار ها توسط سنگ و ساروج ساخته شده اند . در بالای قله شاه نشین آثار یک چاه آب نیز دیده میشود ، احتمالا آب مورد نیاز ساکنین قلعه به وسیله همین چاه به بالای قله می رسانده اند.

برای رسیدن به بالا و ورود به ارگ از دامنه کوه پلکانی به عرض یک متر و نیم از سنگ و ساروج ساخته بودند که آثار آن هنوز دیده میشود ،در بخشی از مسیر برای سهولت عبور کوه را تراشیده اند ، در دامنه قله شاه نشین در دامنه دویست متری آثار غاری مصنوعی وجود دارد که به نظر می رسد محل نگهداری زندانیان و یا محل ذخیره آب و یا کالاهای ضروری بوده است ، از دهانه غار تا کف آن بیش از یک و نیم متر ارتفاع وجود دارد و هیچ پلکانی در آن بکار نرفته است ، پس از ورود به درون غار و عبور از یک راهرو باریک به فضای نسبتا بزرگی می رسیم که سقف و دیوار های آن از سنگ تراشیده شده ایجاد گردیده اند.

 

 

یکی از شهرهای بسیار خوش آب و هوای استان فارس ـ البتّه فقط در فروردین ماه ـ شهر داراب است. این شهر که منسوب به شهر امام حسن مجتبی علیه السّلام است، از شهرهای بنا شده قبل از اسلام بوده است. آرامگاه صحابی خاندان عصمت و طهارت، حضرت دحیه‌ی کلبی در 6 کیلومتری این شهر واقع است که در سال‌های اخیر به همّت عدّه‌ای از خیّرین ضریح و بقعه و بارگاه جدیدی برای این صحابی بزرگ امام حسن مجتبی(ع) بنا کرده‌اند. گفتنی است جبرئیل هنگامی که به پیامبر اکرم (ص) نازل می‌شد، در سیما و شکل و شمایل دحیه بود. چون دحیه جوانی بسیار خوش سیما و زیبا بوده است. نماینده‌ی امام مجتبی(ع) هنگامی که خراج دارابگرد را برای امام حسن مجتبی علیه السّلام می‌برده است توسّط یاران معاویه به شهادت می‌رسد و در نزدیک قلعه‌ی دارابگرد به خاک سپرده می‌شود.

از مراسم زیبا و دوست داشتنی که قبل از فصل بهار و در آستانه‌ی فرا رسیدن بهار در شهرستان داراب انجام می‌گیرد مراسمی است که به اختصار عرض می‌شود:

1.      خانه‌تکانی که در اکثر مناطق کشور به شکل و سیاق خاصی انجام می‌گیرد. این رسم دیرینه که در روزهای پایانی سال انجام می‌گیرد، شامل رفت و روب منزل است. ابتدا وسایل اضافی که بیشتر در انباری منزل مانده است و در طول سال یا اصلاً از آن استفاده نمی‌شده و یا کمتر به کار می‌رفته است جمع‌آوری می‌کنند و بیرون از خانه قرار می‌دهند تا اگر کسی مایل به استفاده‌ی مجدّد آن بود، بردارد. سپس لبا‌س‌های اضافی را جمع‌آوری کرده و شخص نیازمندی را می‌جویند و لباس‌ها را به او می‌سپارند تا به شخص مورد نظر خودش بدهد. در واقع لباس‌ها را به این شکل به خودش می‌بخشند تا شرمنده نشود. گاهی هم پول یا مقداری میوه و خوراکی‌های دیگر را ضمیمه‌ی لباس‌ها می‌کنند.

2.      پختن شیرینی‌های خانگی شامل کماچ، کلوچه، سمنو، غُرابی، حاجی بادوم، و سمبوسه است که هر کدام فوت و فن و مهارت خاصی را می‌طلبد و ابزار خاصی برای این کار مناسب است. برای ساخت سمبوسه ابتدا آرد را با شیره‌ی انگور خمیر می‌کنند و پس از پهن کردن، روی تابه‌ای با حرارت بسیار ملایم تفت می‌دهند به طوری که فقط کمی خود را بگیرد[پخته نشود]. سپس مغز بادامِ پوست گرفته را پودر می‌کنند و با پودر قند و هل مخلوط می‌کنند. به این مواد، «نثار» می‌گویند. نثارها را درون نان سمبوسه که به شکل مثلّث در آورده‌اند به طرز زیبایی می‌پیچند. بهترین سمبوسه، سمبوسه‌هایی است که تمام آنها یک اندازه باشند. سمبوسه‌های آماده شده را اگر بخواهند فوراً مصرف کنند در روغن سرخ می‌کنند، در غیر این صورت آنها را بسته‌بندی کرده درون یخچال یا فریزر نگهداری می‌کنند.

3.       غیر از پختن انواع شیرینی، می‌توان به سفره‌آرایی و چیدن سفره‌ی هفت سین در ایّام نوروز اشاره کرد. هفت سین مرسوم سفره عبارتند از سمنو، سنجد، سرکه، سنبل ، سماق، سکّه و سیب؛ که چیزهایی دیگری نیز به سفره می‌افزایند شامل قرآن کریم، ماهی گلی درون تنگ بلور، اسفند و....

4.       خواندن هفت سین قرآنی معروف به دعای هفت سلام که عبارتند از: سلامٌ قولاً من ربٍ رحیم. بر آنان (فرشتگانی رحمت) از خدایی مهربان سلام و تحیّت رسانند. [سوره‌ی یس[یاسین] آیه‌ی 58]. سلامٌ علی نوح فی العالمین، سلام بر نوح نیکو و خداپرست در میان جهانیان باد، [سوره‌ی صافّات آیه‌ی 79]. سلامٌ علی ابراهیم، سلام و تحیّات خدا بر ابراهیم علیه‌السّلام باد. [سوره‌ی صافّات آیه‌ی 109] سلامٌ علی اِل یاسین، سلام و تحیّت خدا بر آل یاسین باد، [سوره‌ی صافّات، آیه‌ی 130]. سلامٌ علی موسی و هارون، سلام و تحیّت خدا بر موسی و هارون، [سوره‌ی صافّات آیه‌ی 120]، سلامٌ علیکم طبتم فادخلوها خالدین، سلام بر شما باد که چه عیش ابدی نصیب شما گردیده، داخل شوید و جاودان و متنعّم باشید، [سوره‌ی زُمَر آیه‌ی 73]. سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر، این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا طلوع صبحگاه سلام بر این شب باد؛ سلام خداوند. [سوره‌ی قدر، آیه‌ی 5[

5.       نوشتن دعای هفت سلام در کاسه‌ی چینی با چوب نازک پاک و طاهر همراه با زعفران آب کرده و خواندن دعای تحویل سال(یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبر اللیل والنهار یا محوّل الحول والاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال) به این آب متبرّک. پس از تحویل سال، این مخلوط متبرّک که به آب هفت سلام و آب دعا معروف است، در استکان‌هایی به صورت نصفه ریخته و با شادی همراه اعضاء خانواده می‌خورند و گاهی در اولین نماز جماعتی که در سال جدید در نزدیکترین مسجد برپاست، می‌برند و سایر نمازگزاران نیز از این آب هفت سلام بهره‌مند می‌شوند.

6.       دیدار از بزرگان فامیل شامل پدر و مادر، پدربزرگ و مادر بزرگ، دایی، عمو، عمّه، خاله و سایر وابستگان فامیل. در این مراسم معمولاً بزرگ خانواده به بچّه‌ها عیدی می‌دهد. عیدی شامل اسکناس‌های نو است که قبلاً برای تبرّک در لای قرآن قرار داده‌اند.

7.       دید و بازدید از خانواده‌ی معظّم شهدا جزء مراسم رسمی نوروز است که پس از تحویل سال و تبریک به اعضاء خانواده، به صورت دسته‌جمعی که شامل چند خانواده می‌شود به دیدار خانواده‌ی شهدایی که آشنایی مختصری دارند و یا از بستگان هستند می‌روند. عدّه‌ای هم هنگام تحویل سال در حرم امامزاده شاهزاده ابوالقاسم(ع) که در داراب مدفون است می‌روند.عدّه‌ای نیز هنگام تحویل سال با خانواده در کنار تربت پاک شهدا و گلزارهای شهدا حضور می‌یابند و از انفاس قدسی دلاورمردان سال‌های خون و حماسه و شهادت بهره می‌جویند.

8.       دید و بازدید از خانواده‌هایی که در سال گذشته عزیزی را از دست داده‌اند و در ایّام نوروز سوگوارند. در این مراسم اگر چند ماهی از مرگ عزیز آنها گذشته باشد، با وساطت عدّه‌ای از آشنایانی که قرابت فامیلی کمتری دارند، چند دست لباس، با رنگی روشن و سنگین، به حضور آنها می‌روند و آنها را از سیاه‌پوشی بیرون می‌آورند، ولی اگر عزیز خانواده، تازه در گذشته باشد، اقدام به تعویض لباس نمی‌کنند و فقط جهت سر سلامتی حضور می‌یابند.

9.       همزمان با دید و بازدیدها، تفریح‌های خانوادگی نیز تا پایان روز سیزدهم فروردین ادامه دارد. یکی از روزهایی که شهر تقریباً خلوت است و همه در اطراف باغ‌ها و مزارع داراب به گشت و گذار و تفریح و تفرّج مشغول هستند، روز پنجم فروردین است که به «پنجم سالی» معروف است. گاهی چندین خانواده در قسمت عقب کامیون‌های بزرگ باری می‌نشینند و به «پنجم سالی» می‌روند.

10.  دیگری تفریح در دیگر روزهای نوروز است که مهمترین آنها سیزده بدر است. هر چند در این روز محیط زیبای طبیعت با پخش زباله توسّط افرادی که بهداشت فردی و اجتماعی را رعایت نمی‌کنند آلوده می‌شود، ولی این ایّام به خاطر این که سرسبزی و لطافت بهار، مخصوصاً بهار داراب را به همراه دارد، تاکنون پابرجا مانده است.

11. جمع کردن بهار نارنج، یکی از رسم‌های مردمی است که در خانه یا باغ خود درخت نارنج دارند. برای این منظور پارچه‌ای بزرگ یا چادری پهن به زیر درخت نارنج می‌بندند. هنگام وزش بادهای بهاری تعدادی بهار از درخت جدا می‌شود و در پارچه می‌افتد. البتّه کسی بهار را از سر شاخه نمی‌چیند، چون هر بهار حکم یک نارنج را دارد. بهار نارنج در عطر و طعم چای بسیار مؤثّر است. همچنین عرق بهار نارنج مصارف دارویی و برای ساخت شربت استفاده می‌شود.

فرهنگ و آداب و رسوم

 

آداب و رسوم در شادی:

1. مردم شهرستان داراب در مراسمات شادی بستگان و آشنایان از جمله ازدواج با شور و شوق زیادی شرکت می کنند و به منظور همکاری با عروس و داماد هدایای نقدی و جنسی در حد شأن و وضع خود به آنها اهداء می کنند.

2. در زمان میلاد ائمه از جمله حضرت ولی عصر (عج) و امام حسن مجتبی (ع) شهر غرق در شادی و چراغانی میگردد و در شب میلاد امام حسن مجتبی به مناسبت انتصاب داراب به آن حضرت جشن با شکوهی با حضور میهمانان سراسر استان فارس برگزار می گردد.

 

جشن‌هـای ایران باستان, جشن نوروز در ایران باستان

(خدای بزرگ است اهورامزدا، آنکه این زمین را آفرید، آنکه آن آسمان را آفرید، آنکه مردمـ را آفرید، آنکه شادی را برای مردمـ آفرید)

درین آغازین گامـ‌های سال نوین، شادی را آرزومندمـ از برای سراسر آفرینش.

در ایران باستان، جشن‌هـای بسیاری به پا می‌شده است؛ از بسیاریِ جشن‌هـا پیداست که ایرانیان برای شادی‌هـای زندگی، ارزش فراوان قائل بودند و طبع انسانی و روح دادگری و گرایش به راستی و مهربانی، خود دلیل آشکاری بر طبع تاژ (لطیف) و شادی آفرین نیاکان ما می‌باشد. آنچه که بیشتر فرهنگ‌هـای امروز جهان، درباره‌ی اندوه و غمـ و سر بر زانو نهادن گرامی ‌می‌دارند در فرهنگ ایران بد شمرده شده است: غمـ مخور چه غمـ خورنده را رامش گیتی و مینو از میان می‌رود و کاهش بتن و روانش افتد.

در اوستا و نیز در نوشته‌هـای هندیان، از نوروز و مهرگان و سده سخنی نیامده است؛ همچنین در نوشته‌هـای ساسانی نیز از سده‌یادی نشده است. به احتمالی، نوروز و تا حد کمتری مهرگان که به جشن مردمان برزگر و نه گله دار و کوچنشین می‌ماند،‌یا از بومیان ایران گرفته شده است‌یا از میانرودان و بابل.نشانه‌هـایی در دست است که نزد آریاها آغاز پاییز سرآغاز سال شمرده می‌شده است و در ظاهر، در آغاز روزگار هخامنشی نیز، پاییز به همراه جشن‌هـای مهرگان در ماه بغ‌یاد، ماه ستایش مهر، آغاز سال به شمار می‌رفته است.

 

 نوروز

فروردین از آنِ فروهرهای پاکانست که برای دیدار کسان خود به زمین می‌آیند. برای فرخندگی آتش می‌افروختند و بنامـ هفت امشاسپندان (سپند مینو و شش فروزه‌ی اهورایی) سفره‌هـای هفت سین می‌چیدند. نوروز را روز آغازین آفرینش نیز نامیده اند که در آن، اهورامزدا جهان را بیافرید و شش روز درین کار بود؛ از اینروست که نخستین روز فروردین، به نامـ خداست و ششمـ نوروز را بزرگ داشته اند.

نوروز تجدید خاطره‌ی بزرگی است از دلبستگی آدمی به جان جهان و طبیعت دل انگیز آن و همـ‌یادی است به قدمت هزاره‌هـا و به عظمت‌یک ملت. و چه زیباست آیین باستانی ایران که به هنگامـ شادی زمین و شکفتن جهان، آدمی را به روزگاران کهن می‌برد؛ روزگارانی که هرچند در آنها نبوده است، آنها را حس می‌کند و به‌یاد دارد و بدینسو نیاکان خویش را باز می‌یابد.

( نوروز این پیر روزگار آلود، که در همه‌ی قرن‌هـا و با همه‌ی نسل‌هـا و همه‌ی اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه‌ای جمشید باستانی زیسته است و با همه مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجامـ داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردمـ این سرزمین بلـاخیز، با روح شاد و جانبخش طبیعت؛ و عظیمـ‌تـر از همه، پیوند دادن نسل‌هـای متوالی این قومـ که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلـادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بندبندش را از همـ می‌گسسته است.

 

و ما در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخسین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی‌افروزیمـ و در عمق وجدان خویش به پایمردی خیال، از صحراهای مرگ زده‌ی قرون تهی می‌گذریمـ و در همه‌ی نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می‌شده است، با همه‌ی زنان و مردانی که خون آنان در رگ‌هـایمان می‌دود، شرکت می‌کنیمـ و بدینگونه "بودن خویش" را به عنوان‌یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان‌هـا، خلود می‌بخشیمـ و درهجومـ این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خویش، برده‌ی رامـ و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است؛ در این میعادگاهی که همه‌ی نسل‌هـای تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می‌بندیمـ و "امانت عشق" را از آنان به ودیعه می‌گیریمـ که "هرگز نمیریم" و " دوامـ راستین" خویش را به نامـ ملتی که در این صحرای عظیمـ بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنا و قداست و جلـال دارد و برپایه‌ی اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است، بر "صحیفه‌ی عالم" ثبت می‌کنیمـ.)

باری، در افسانه‌هـا آمده است که جمشید شاه "ایران"، دراین روز بر تخت زرین نشسته است که مردمـ آن را بر دوش خود داشتند.[۴] آنان پرتوی آفتاب را بر جمشید دیدند و این روز را جشن گرفتند. فردوسی فرماید که جمشید پس از سامان دادن به کشور، بفر کیانی تختی ساخت و بزرگان و مردمان، از گوشه و کنار جهان رو بسوی تختگاه او نهادند و همگی، ارمغانهای گرانبها از زر و سیمـ و در و گوهر، نثار کردند و شکوه و نیرو و توان جمشید را گرامی داشتند. این اجتماع بزرگ در تختگاه جمشید، در روز ویژه‌‌ای انجامـ گرفت که با روزهای دیگر سال فرق داشت؛ آنروز هرمزد روز،‌یکمـ روز از ماه فروردین، آغاز بهار و سال نو بود.

در نوشته‌هـای اسلـامی که متاثر از روزگار ساسانی است، آمده که جمشید، شهر استخر را گسترش داده است و تختی برآن نهاده است و آیین نوروز را برپا کرده است. از روی نوشته‌هـای دینی که در ودای هندیان نیز بازتاب دارد، می‌دانیمـ که جمشید متعلق به دورانی کهن است که آریاییان بر ایران فرود می‌آمدند و جایگاه وی در حدود پاختر خاوری ایران بوده است، با دقت نظر می‌توان دریافت که کارهای داریوش بزرگ، در ورای نامـ جمشید نهفته است. البته باید دانست که نوروز جشنی کهن و بسیار باستانی است که شاید به روزگار آریایی و زمان جمشید برگردد.

پس از زردشتی شدن بخش بزرگی از مردمـ ایران و همگانی شدن سالشماری اوستایی در ایران، در واپسین سالهای شاهنشاهی داریوش بزرگ، در بامداد نخستین روز فرودین (هرمزد روز) سال ۷۲هخامنشی (۴۸۷پیش از میلـاد) به افق تخت جمشید، که خورشید پس از طی برج‌هـای دوازده گانه دوباره به برج حمل باز می‌گشت، ماه‌هـای هخامنشی که نمونه‌ی ایرانی ماه‌هـای بابلی بود، با ماه‌هـای اوستایی تطابق داده شد، و از این هنگامـ بدینور نوروز در آغاز بهار ثابت شده و آنرا جشن می‌گرفتند، این اقدامـ در عالمـ گاهشماری ایران و تاره‌شناسی،‌یکی از کارهای مبتکرانه و مهمی است که در روزگار داریوش بزرگ انجامـ گرفت.

بی گمان‌یادواره‌هـا‌یی از برافراشتن تالـارهای تخت جمشید در آن تخت بلند در دامنة کوه مهر (شاید این نامـ بمناسبت بر آمدن خورشید‌یا مهر فروزان از پشت آن کوه به آن داده شده است) در ذهن مردمـ ایران بازمانده است که می‌دانستند میان بنیاد کاخ با برگزاری آیین نوروز و مهرگان در آن و گردآمدن در باریان و بزرگان و نمایندگان کشورهای گوناگون در این جای ورجاوند، پیوندی وجود داشته است. همچنین از مراسمـ تحویل خورشید به برج حمل و مراسمی که در تابیدن نخستین پرتو خورشید در بامداد نخستین روز تابستان بزرگ و سال نوین را می‌گردید، خاطرهایی در ذهن مردمـ ایران بوده است. از اینرو با توجه به آنکه سرآغاز نوروز بسیار دور و شاید به روزگار جمشید بوده است، و همآنکه در روزگار داریوش بزرگ گاهشماری‌هـای ایرانی‌یگانه گشت، آنرا از جمشید دانستند.

چنین بر می‌آید که در آغاز، تخت جمشید جایگاهی برای برگزاری نوروز نبوده و مهمترین کارکرد آن، برگزاری انجمن‌هـای مشورتی با حضور نمایندگان همه‌ی کشورهای بافرهنگ بوده است. ولی پس از برگزاری نوروز بزرگ سال ۷۲هخامنشی، همه ساله در آغاز بهار، با حضور نمایندگانی که هر‌یک هدیه‌ای آورده اند جشن نوروز با شکوه و خرمی فراوان و با انبوه گل‌هـای زیبای بهاری در تخت پارسه برگزار می‌شده است. البته برخی، برگزاری نوروز در تخت جمشید را به کلی عاری از مدارک مستند می‌دانند.

 

جشن پنجم سال در داراب

ایرانیان با فراررسیدن بهار هر ساله از دیرباز تا کنون در گوش تا گوش جهان نوروز  را به رسم نیاکان پاکشان جشن گرفته و فارغ از نگرشهای سیاسی -مذهبی -فرهنگی هر کدام در کنار سفره هفت سینی که با تغییرات جزیی و سلیقه های مختلفی چیده اند نشسته وباعشق بزرگداشت مراسمی زوال ناپذیر را نظاره گر می شوند که آنرا نشانه ای از نشانه های تمدن غنی مملکتشان دانسته و به خاطرچنین پشتوانه سترگی به خود می بالند.

با وجود اینکه منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نمی باشد در برخی از متن‌های کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن‌ها، کیومرث به‌ عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده‌اند .

ولی پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده‌است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان دستور می دهد  تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بروی  آن تخت می نشیند پس از رسیدن نور خورشید به تاج زرین او ،جهان نورانی شده  و مردم شادمانی کردند  و آن روز را روز نو نامیدند.

در برخی از روایت‌های تاریخی، آغاز نوروز را  نیز به بابلیان نسبت داده اند که بر طبق این روایت‌ها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کوروش کبیر به بابل بازمی‌گردد.

همچنین در برخی از روایت‌ها، از زرتشت به‌عنوان بنیان‌گذار نوروز نام برده شده‌است ولی در اوستا(دست کم درگاتها) نامی از نوروز برده نشده‌است.

جشن نوروز در دوران ساسانیان (که موسس این سلسله اردشیر بابکان و مرکز شروع و جهانگشایی وی داربگرد شهری با ساختاری دایره ای بوده است) چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشیده و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شده است.

 نوروز کوچک یا نوروز عامه به مدت پنج روز، از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شدو روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شده است .

در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌آمدند و شاه به سخنان آنها گوش فرا  می‌داد و برای حل مشکلات آنهادستورات لازم را صادر می‌کرده است .

 در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی شرفیاب می شدند . شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سال‌های کبیسه رعایت نمی‌شده ‌بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغازبرج حمل) عقب می‌مانده  و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل‌های گوناگون سال قرار می گرفته است.

خانه تکانی –آتش افروزی – سفره های نوروزی –عذاهای نوروزی –دیدوبازدید _ مسابقات ورزشی _ طبیعت گردی _ نوروز خوانی برخی از آیین های مشترک نوروزی ایرانیان به شمار میروندکه کماکان نیز به اشکال مختلف ادامه دارند .

به هرحال  در سرزمین کهن دارابگرد نیز که امروزه با اندکی تغییر در وسعت جغرافیایی داراب خوانده می شود مردم علاوه بر بزرگداشت این جشن باستانی روز پنجم فروردین ماه  هر سال بنا به یک سنت دیرین به دامن طبیعت می روند و از سر سبزی وشادابی محیط اطرافشان به خوبی بهره برداری نموده وبه تفریح و بازی و خوشگذرانی مشغول می شوند.

این تفرج پنجمین روز بهاری زمانی  علاوه بر تفریح  درروز  طبیعت  برای دارابی ها می باشد چون در روز به اصطلاح سیزده بدر همه ایرانیان در هر کجای دنیا که باشند  در بر پایی آن بصورت ویژه اهتمام می ورزند اما در عین حال طبیعت گردی روز پنجم فروردین تنها به دارابی و دارابیان منحصر گشته و این امر نیز ناشی از پیشینه تاریخی این خطه از سرزمین  پهناور ایران می باشد.

بجاست که با همدلی مردم داراب و همت جوانان فرهنگ دوست شهرمان روز پنجم فروردین ماه با نام بلند داراب که  به شهر امام حسن مجتبی (ع) نیز شهره گشته است گره خورده واین روز به نام  روز داراب  در نخستین گام ثبت ملی گردد.

حالا برای اینکه بهتر مشخص شود که از چه رو بنده و سایر دوستان فرهیخته ای که با آنها مراوده داشته ام خواهان ثبت چنین روزی به نام  روز داراب هستند به گوشه ای ناچیز از تاریخ کهن  این مرزوبوم اشاره می نمایم هر چند که وصف بلند این سرزمین از زبان فردوسی حکیم  در شاهنامه خود تنها گواه بر بزرگی آن بوده وهست که  چنین سروده است :    

 چو دیوار شهر اندر آورد گرد           و را نام کردند دارابگرد    

این شهر تاریخی در دوران هخامنشیان منطقه‌ای آباد و پررونق بوده‌است. ظاهراً این منطقه در آغاز تحت حکومت آریامنه قرار داشته‌است ولی دردوران سلوکیان و اشکانیان ولایت دارابگرد دارای حکومتی  نیمه مستقل بوده که پادشاهان آن از حاکم پارس اطاعت می‌کرده‌اند.

آخرین امیر دارابگرد در عصر اشکانیان پیری نام داشته و پس از وی اردشیر بابکان بر این شهر تسلط می‌یابد و سپس با کنترل سراسر ایران امپراتوری ساسانی را تأسیس می‌نماید. از این جهت دارابگرد نخستین مقر حکومتی ساسانیان لقب می گیرد .

این شهر از کهن‌ترین شهرهای ایران و جهان محسوب می‌شود و پیشینه آن به بیش از 2500سال می‌رسد. دارابگرد نام یکی از 5 شهرستان ایالت پارس در ایران قدیم بوده و  به معنی شهر داریوش می باشد .

 دارابگرد  تنها شهر بنا شده به دست داریوش هخامنشی نبوده است اما شاید نخستین بنای مدور برپا شده به دست وی بوده که نام خویش را بر آن نهاده است .

سبک بنای معماری دارابگرد اقتباسی از شهرهای قدیم بین‌النهرین باستان می باشدکه مقداری از دیوار های  اطراف شهر  هنوز باقی مانده و برخی از بقایای بناها از جمله کاخ و قلعه حاکم شهر بر فراز قله میانی کوه تا حدودی دیده می‌شود.

 بنای شهر دارابگرد بر مبنای برخی روایات دیگر تاریخی منسوب به داراب پسر بهمن پسر اسفندیار کیانی بوده است که صحت این روایت تاریخی نیز خود برپیشینه و اهمیت فوق العاده  این شهر در بین ایالات ایران باستان دلالت خواهد داشت .

پس با این تفاسیر به امید روزی که پنجمین روز فروردین ماه هر سال به نام روز داراب ثبت ملی گردد و این افتخار موجب مباهات همه ما دارابیهاشود دستان تک تکتان را برای تحقق این هدف متعالی به گرمی می فشاریم.

 

جشن شب یَلدا یا شب چلّه

بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند.

این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.

 

 درباره واژه

«یلدا» واژه‌ایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخه‌های متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده‌است. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته می‌شده، وارد زبان پارسی شده‌است.

واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی ( دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.

واژه دی dey از day پهلوی و از dadhva اوستایی آمده است که به معنی خداوند و آفریدگار است و این واژه با day انگلیسی که خود از daeg و tag ژرمنی متقدم آمده است مرتبط نمی باشد.

ماه دی در تقویم مذهبی ایران باستان آغاز سال نو مذهبی بوده است. چنان که میراث آن از راه میترائیسم به مسیحیت و تقویم امروزی نیز رسیده است.

 

پیشینه جشن

یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند. بدین‌سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص ۲۵۵، از روز اول دی ماه، با عنوان «خور» نیز یاد شده‌است و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده‌ است. در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده‌ است:

  • «یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است.»

تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد. در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فرآورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده می‌شد.

ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده‌ شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شب‌هنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسان‌ها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده می‌پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام می‌گرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز می‌دانستند و در جبهه‌ها رعایت می‌کردند و خونریزی به طور موقت متوقف می‌شد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده‌ است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما می‌نگریستند و در خورروز در برابر آن می‌ایستادند و عهد می‌کردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.

 

تأثیر یلدا در جشن‌های دیگر اقوام

  • محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است و برای نمونه تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بخصوص کریسمس را در خود نگاه داشته‌ است و کریسمس به عنوان آمیزه‌ای از جشن‌های ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد. هنگام توسعه آیین‌های رازآمیز در اروپا و سرزمین‌های تحت فرمانروایی امپراتوری روم و پیش از از پذیرفتن آیین مسیحیت، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نام ساتورنالیا به سیاره کیوان (ساترن)، ایزد باستانی زراعت، احترام می‌نهادند. این جشن تا هفت روز ادامه می‌یافت و انقلاب زمستانی را شامل می‌شد. از آنجا که رومیان از گاهشماری یولیانی در محاسبات خود استفاده می‌کردند روز انقلاب زمستانی به جای ۲۱ یا ۲۲ دسامبر حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع می‌شد. هنگام عید ساتورنالیا، رومی‌ها اقدام به برپاداشتن جشن و سرور، به تعویق انداختن کسب و کار و منازعات، هدیه دادن به همدیگر و آزادکردن موقتی برده‌ها می‌نمودند. همچنین آیین رازآمیز میترائیسم، بر پایه پرستش ایزد باستان ایران زمین، میترا در سرزمین‌های تحت فرمانروایی روم باستان اشاعه زیادی یافته بود و بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت میترا، جشن می‌گرفتند. این جشنها و سایر مناسک تا روز اول ژانویه ادامه می‌یافت که رومیان آنرا روز ماه و سال جدید می‌دانستند. پس از استیلای مسیحیت در اروپا، آداب و رسوم آیین مهر که در زندگی مردم و به‌خصوص در میان رومیان نفوذ کرده بود هم‌چنان باقی ماند و با آمدن دین جدید رنگ نباخت. کلیسای کاتولیک روم روز ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح برگزید تا به مراسم پگانیسم در آن زمان معنا و مفهوم مسیحی بخشد. برای نمونه، کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان می‌نامد، جایگزین نمود تا از درآمیختن این دو مناسبت، نفوذ بیشتری بر زندگی مردم داشته باشد و بزرگ‌ترین جشن آیین مهر را در خود حل کنند. اکنون کلیسای ارامنه روز ششم ژانویه را که گفته می‌شود روز غسل تعمید مسیح است را به عنوان روز میلاد مسیح جشن می‌گیرند. تاریخدانان، تاریخ دقیق زادروز عیسی را نمی‌دانند. فرانتس کومون، باستان‌شناس بلژیکی و بنیان‌گذار میتراپژوهی مدرن و دیگر میتراپژوهان همفکر او مفاهیم آیین میترایسم روم را کاملاً برگرفته از آیین مزدیسنا و ایزد ایرانی میترا (مهر) می‌دانند اما این ایده از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد به شدت مورد نقد و بازبینی قرار گرفته‌ است و اکنون به یکی از مسائل بسیار مجادله‌برانگیز در زمینه پژوهش ادیان در دنیای روم و یونان باستان تبدیل شده‌ است.
  • در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن «باززاییده‌ شدن خورشید»، مصادف با شب چله، برگزار می‌شده‌ است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ ماه سال خورشیدی، به جشن و پای‌کوبی می‌پرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی می‌داشتند. هم‌چنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده می‌کردند که نشانهٔ پایان سال و آغاز سال نو بوده‌ است.
  • در یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز بزرگ‌داشت خداوند خورشید بوده‌ است و آن را خورشید شکست ناپذیر، ناتالیس انویکتوس، می‌نامیدند که از ریشهٔ کلمهٔ ناتال که در بالا اشاره شد برگرفته شده‌است و معنی آن، میلاد و تولد است. ریشه‌های یلدا در جشن دیگر مرسوم در یونان نیز باقی مانده‌است از مهم‌ترین این جشن‌های می‌توان به جشن ساتورن اشاره کرد.
  • در قسمت‌هایی از روسیهٔ جنوبی، هم‌اکنون جشن‌های مشابهی به‌مناسبت چله برگزار می‌شود. این آیین‌ها شباهت بسیاری با مراسم شب چله دارد. پختن نان شیرینی محلی شبیه به موجودات زنده، بازی‌های محلی گوناگون، کشت و بذرپاشی به صورت تمثیلی و بازسازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجره‌ها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانه‌خوانی و رقص و آواز و مهم‌تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین‌های ویژه این جشن بوده و هست. یکی دیگر از آیین‌های شب‌های جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین‌ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می‌خورند که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارند.
  • یهودیان نیز در این شب جشنی با نام «ایلانوت» (جشن درخت) برگزار می‌کنند و با روشن‌کردن شمع به نیایش می‌پردازند.
  • آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل‌گشا می‌خورند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می‌گذرانند و در خانواده‌های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.
  • نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی که پیرو مزدک هستند نیز سخت گرامی و بزرگ دانسته می‌شود و از آن با نام «خرم روز» (خره روز) یاد می‌گردد و آیین‌هایی ویژه در آن روز برگزار می‌شود. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستان هنوز در میان برخی اقوام دیده می‌شود که نمونه آن تقویم محلی پامیر و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان) است.

 

 

 

جشن یلدا و عادات مرسوم در ایران

سفره شب یلدا

ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می‌دارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.

  • در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمین می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپید به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپید می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان دیگران زندگی می‌کردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند. البته درستی این امر تایید نشده و شاید افسانه‌ای بیش نباشد. ایرانیان در این شب باقی‌مانده میوه‌هایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات می‌خوردند و دور هم گرد هیزم افروخته می‌نشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‌نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. متل‌گویی که نوعی شعرخوانی و داستان‌خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوه‌ها که اغلب دانه‌های زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت‌خیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکت‌آور می‌کنند و نیروی باروی را در خویش افزایش می‌دهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب به‌شمار می‌روند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند.

 

استان فارس

سفرهٔ مردم شیراز مثل سفرهٔ نوروز رنگین است. مرکبات و هندوانه برای سرد مزاج‌ها و خرما و رنگینک برای گرم مزاج‌ها موجود است. حافظ‌خوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازی‌هاست. البته خواندن حافظ در این شب نه تنها در شیراز مرسوم است، بلکه رسم کلی چله‌نشینان شده‌است.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۹
مرضیه صدیقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی